از خالیه بودنت
رازقی هم به آنچه پایبند بود اهمیت نمیدهد
پرستو را بگو
که چه ساده پرواز را یاد گرفت
و چه حزن انگیز
آنچه را که باور داشت زیر پا گذاشت...
آن کاسه ی آبی که برای بدرقه ات ریختم یادت می آید؟
یادت می آید گفتی این آب نخشکیده بر میگردم؟
آه ...آه که نیامدی و حالا
آب خشکید و کاسه هم گم شد...